[ساکنِ پشتِ دیوار]

ساخت وبلاگ

امکانات وب

از خواب پریدم، یه دردی از نوک انگشتای پای راستم داره به سمت بالا حرکت میکنه، بقول اوین تا یه ماه اینده هر دردی نشون بدم بخاطر تصادفه و عذرش موجه،حتی اگه ماشین از طرف چپ بهم زده باشه.فکر کنم از درد بیدار شدم ، نمیدونم من که هیچ وقت دقیق کابوسام یادم نموند، دکتر گفت چه شکلیه، گفتم انگار یکی یقه مو میگیره از خلا خواب میکشتم بیرون، نفس ندارم برا بیداری. گفت دست و پا میزنی؟گفتم دکتر مثل اینکه شوک میزنن، گفت اها، انگار فهمید، مثل هم اتاقیم که هر بار میپیچونمش میفهمه اما به روم نمیاره.نمیدونم هم حالا شایدم من فکر میکنم فهمید، شاید اونم تصادف کرده؟با این قرص کوچولوها لج کردم، بوی قهوه از شات اسپرسوم هنوز ته حلقم هست، شایدم حس میکنم که هست، من که مغزمم اسیب دیده، من که همه جام جز درد الان چیزیو نمیفهمه. الارم بچه ها داره زنگ میخوره، الان میگن کدوم دیوونه ای شش علی الطلوع تایپ میکنه؟ با کدوم ادم بیکاری؟ نمیدونن که. اره داشتم میگفتم درد داره از نوک انگشتای پام به سمت بالا میاد ولی حس میکنم قلبمم درد میکنه، یعنی امکان داره قلبم توی پای راستم باشه؟ برا اینا قلبتو ندادی بهم؟ ولی اینطوریا نیس که. اگه قلبتو میدادی بم، اصلا تو میشدی قلب و تن و روح دلم،نه؟ خب میذاشتمش تو محفظه جمجمه ام. میدونی چیه؟ تو تو تو تو همین الانشم توی تک تک سلول‌های عصبی قشر خاکستری و سفید و صورتی و اصلا رنگاو رنگه مغزم رسوخ که چه عرض کنم، رسوب کردی.مگه نه بعد بیدار شدن از کابوس چرا باید بهت فکر کنم؟اینم عذرش تصادف باشه؟ [ساکنِ پشتِ دیوار]...ادامه مطلب
ما را در سایت [ساکنِ پشتِ دیوار] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hozhin0 بازدید : 50 تاريخ : جمعه 2 دی 1401 ساعت: 13:43